دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 11 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 84 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 47 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
2-3-1- تعریف مدیریت
مدیریت یکى از مهم ترین فعالیت هاى انسانى به شمار مى آید. پیشرفت جوامع به کوشش هاى گروهى بستگى دارد و همچنان که گروه هاى سازمان یافته، گسترش مى یابند، عملکرد مدیریت و مدیران از اهمیت بیشترى برخوردار مى گردد.
مدیریت، فرآیند طراحى و حفظ محیط و شرایطى است که در آن، افراد گروه ها براى دستیابى به اهداف منتخب گروهى، به طور مؤثر و با انگیزه، فعالیت نمایند(رابینز، 1991).
با توجه به این تعریف، دانش مدیریت براى هر نوع سازمانى و در تمام سطوح سازمانى براى رسیدن به اهداف، مورد استفاده قرار مى گیرد. در مورد وظایف مدیریت، صاحب نظران نظریّات مختلفى را ابراز داشته اند. وظایفى که تقریباً در مورد آنها اتفاق نظر وجود دارد، عبارت است از: برنامه ریزى، سازماندهى، رهبرى و نظارت(وایهریچ، 1989).
برنامه ریزى شامل تعریف اهداف سازمانى، تدوین و تنظیم یک استراتژىِ کلى براى دستیابى به اهداف، تعیین و توسعه سلسله مراتب جامعى از طرح ها و برنامه ها براى ایجاد انسجام و هماهنگى بین فعالیت ها در جهت تحقق اهداف مى باشد.
سازماندهى، دومین وظیفه اساسى مدیریت است و آن، شامل شناسایى و گروه بندىِ فعالیت ها و وظایف، تعیین اختیار و مسؤولیت براى مدیران و سرپرستان و ایجاد هماهنگى بین وظایف و فعالیتها و طراحى نظام گزارش دهى مى باشد.
هر سازمانى، متشکل از افراد مى باشد و وظیفه مدیریت، هدایت آنهاست. این مهم دربرگیرنده وظیفه رهبرى و مدیریت است. هنگامى که مدیر به هدایت افراد مى پردازد، انگیزه ایجاد مى کند، به بررسى و حل و فصل تضادهاى موجود مبادرت مى نماید و به برقرارى ارتباط با نیروى انسانى مى پردازد، بنابراین رهبرى، فرآیند تأثیرگذارى بر افراد است به طورى که آنها با میل و رضایت براى تحقق اهداف گروهى، سعى و تلاش کنند.
وظیفه نهایى مدیران، نظارت است. براى اطمینان از این که کار به طور مطلوب و بر طبق برنامه ها انجام مى شود، مدیریت باید از نحوه عملکرد سازمان کسب اطلاعات کند، عملکرد واقعى را با اهداف تنظیم شده مقایسه نماید و اگر انحراف، در خور توجه باشد، وظیفه مدیریت است که در مورد اصلاح آنها اقدام کند. بنابراین، فرآیند کسب آگاهى از عملکرد واقعى و مقایسه آن با اهداف و عملکرد مطلوب و تصحیح اشتباهات و انحرافات، «نظارت» نامیده مى شود. تمام مدیران اجرایى و ستادى در هر سازمان وظایف مذکور را براى دستیابى به اهداف سازمانى انجام مى دهند.
2-3-2- مدیریت منابع انسانى و عملکرد مدیر پرسنل
امروزه یکى از دانش هاى ضرورى براى اداره سازمان هاى انسانى، مدیریت منابع انسانى است. مدیریت منابع انسانى، عبارت است از ایجاد و توسعه برنامه هایى که از طریق آنها ضمن بهبود توانایى هاى نیروى انسانى، اهداف فردى و سازمانى حاصل گردد. در واقع مدیریت منابع انسانى، ایجاد و پرورش و حفظ سرمایه هاى انسانى براى دستیابى به اهداف است. چون تمام مدیران یک سازمان که با تلاش هاى سایر افراد به اهداف خویش مى رسند باید از دانش مدیریت منابع انسانى شناخت کافى داشته باشند. بدون دانش مدیریت منابع انسانى، نمى توان باکارآیى مطلوب به اهداف دست یافت و انسان ها را در راستاى رشد و تعالى هدایت و رهبرى کرد؛ بنابراین یکى از دانش هایى که ضرورت دارد هر مدیر به آن آشنا باشد دانش مدیریت منابع انسانى است.
مدیران پرسنل یا نیروى انسانى، افرادى هستند که ضمن ایفاى وظایف اجرایىِ مربوط به نیروى انسانى، به عنوان مشاوران راهنما، مدیران اجرایى را در مورد موضوعات و امور مربوط به منابع انسانى کمک و یارى مى کنند؛ آنها مسؤولیت ایجاد هماهنگى بین فعالیت هاى مدیریت منابع انسانى سازمان را به عهده دارند(دسلر، 1987).
بنابراین دانش مدیریت منابع انسانى براى تمام مدیران ضرورى است، اما به دلیل گستردگىِ وظایف مدیران اجرایى و اهمیت و نقش منابع انسانى در سازمان، معمولاً واحدى تحت عنوان مدیریت یا معاونت امور پرسنلى تشکیل مى گردد. این واحد با به کارگیرى افراد متخصص در امور پرسنلى و تأمین دانش تخصصى، ضمن انجام دادن وظایف تخصصىِ حیطه نیروى انسانى، مانند برنامه ریزى نیروى انسانى، کارمندیابى، استخدام، آموزش، ارزیابى عملکرد و.... با تدوین و تنظیم مقررات و خط مشى هاى مناسب، مدیران اجرایى را در امور مربوط به نیروى انسانى کمک مى کنند.
بنابراین مدیر پرسنلى در مسؤولیت نیروى انسانى با مدیران اجرایى سهیم مى شود و وظایف واحد پرسنلى هم جنبه ستادى و مشورتى و هم جنبه اجرایى دارد(هال، 1988).
2-3-3- اهداف مدیریت منابع انسانى
هدف هاى مدیریت منابع انسانى از هدف هاى کلى سازمان جدا نیست، زیرا مدیریت منابع انسانى جزئى از مدیریت سازمان را تشکیل مى دهد. دانش مدیریت منابع انسانى با پى جویى اهداف زیر در راستاى اهداف کلى سازمان گام برمى دارد:
- تأمین نیروى انسانى مورد نیاز؛
- پرورش و توسعه توانایى ها و انگیزه نیروى انسانى؛
- حفظ و نگهدارى نیروى انسانىِ شایسته از طریق برقرارى نظام پرداختِ مناسب و متعادل و انگیزهاى؛
- جلب رضایت کارکنان و ایجاد همسویى لازم بین اهداف فردى و سازمانى از طریق توجه به نیازهاى سطوح بالاى انسانى و بهبود زندگى شغلى.
مدیر منابع انسانى با توجه به اهداف فوق، مدیران اجرایى و سازمان را در دستیابى به اهداف و مأموریت هاى سازمانى یارى مى کند. بدون تحقق اهداف مذکور، سازمان ها نمى توانند هدف هاى خود را جامه عمل بپوشانند. براساس مطالعات صاحب نظران مدیریت، اهمیت اهداف و وظایف مدیریتِ منابع انسانى فزاینده است. سازمان هایى که نتوانسته اند در این زمینه، موفقیت لازم را کسب کنند از صحنه فعالیت محو شده اند.
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 45 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 203 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 75 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مدیریت ارتباط با مشتری
2- 3- 1 مقدمه مدیریت ارتباط با مشتری:
(CRM[1]) استراتژی کسب و کاری است که به منظور بهینهسازی سوددهی، درآمدزایی و رضایت مشتری و بر اساس مبانی زیر طراحی میشود.
² سازمانهای ارائه خدمات بر اساس نیازها، مشتریان
² بالا بردن سطح رضایت مشتریان مطابق با اصول مشتریمداری
² پیادهسازی فرایندهای مشتری محور
مدیریت ارتباط با مشتری، شامل کلیه گامهایی است که یک سازمان برای ایجاد و تثبیت ارتباطات سودمند با مشتری برمیدارد و در قالب کار گروهی لازم برای حصول اطمینان از رضایت مشتری تعریف میشود (عبادی، 1386: 1).
در بخش سوم از فصل دوم، ابتدا توضیحی در مورد تاریخچة مدیریت ارتباط با مشتری (دوره انقلاب صنعتی، دورة انقلاب کیفیت، دوره انقلاب مشتری) داده می شود. سپس تعاریف و مفاهیمی از مدیریت ارتباط با مشتری عنوان میگردد.
بعد از آن چگونگی عملکرد CRM مطرح میشود که باعث افزایش حجم فروش با سودآوری، الگوی خرید و تکرار برتریهای مشتری میگردد. درمرحلة بعد 9 عامل مؤثر بر موفقیت CRM شامل: استراتژی مشتری، استراتژی تعامل با مشتری، استراتژی خلق ارزش، فرهنگ، افراد، ساختار سازمانی، فناوری اطلاعات، فرآیند و مدیریت دانش و یادیگری عنوان میگردد.
مؤلفههای مدیریت ارتباط با مشتری (مدیریت، مشتری، روابط) مطرح میشود.
دیدگاههای مختلف CRM، به عنوان فرآیند، به عنوان استراتژی، به عنوان یک فلسفه، به عنوان یک قابلیت و به عنوان یک تکنولوژی توضیح داده میشود.
در قسمت بعدی، سه حیطه تقسیمبندی مدیریت ارتباط با مشتری: CRM عملیاتی، CRM تحلیلی، و CRM مشارکتی را داریم. سپس مزایا و فرایند پیادهسازی مدیریت ارتباط با مشتری و محرکهای توجه به آن (محرکهای درون سازمانی، محرکهای تجارت الکترونیکی و محرکهای اهداف هزینه) توضیح داده میشوند.
به 5 اصل پایهای، CRM: هدفگذاری کردن تک تک مشتریان، جذب و حفظ وفاداری مشتری از طریق ارتباط شخصی و انتخاب مشتری بر اساس مفهوم ارزش طول حیات مشتری اشاره میشود.
به توضیح 3 فرض اساسی CRM (اقدامات مبتنی بر عادت، اطلاعات فعلی مشتریان همیشه درست است و مشتریان خواهان رفتار، خدمات و کالاهای اختصاصی موضوع هستند) میپردازیم.
در پایان این بخش، اهداف مدیریت ارتباط با مشتری از نظر بارنت و سوئیفت این میگردد.
2- 3- 2 تاریخچة مدیریت و اهمیت ارتباط با مشتری:
شاید بتوان تاریخچة ظهور مباحث مرتط با CRM را به سه دوره زیر خلاصه کرد. ( وونگ و دیگران، 2003: 2).
2- 3- 2- 1 دوره انقلاب صنعتی (تولید دستی تا تولید انبوه):
ابتکارات فورد[2] در به کارگیری روش تولید انبوه به جای روش تولید دستی، یکی از مهمترین شاخصهای این دوره میباشد. هر چند تغییر شیوه تولید، باعث شد که محدوده انتخاب مشتریان از مشخصههای محصول، کاهش یابد اما محصول تولید شده به روش جدید، از قیمت تمام شده پائینتری برخوردار شدند. به عبارت دیگر در انتخاب روش تولید انبوه از سوی فورد، افزایش کارایی و صرفة اقتصادی، مهمترین اهداف پیشبنی شده بودند.
2- 3- 2- 2 دوره انقلاب کیفیت (تولید انبوه تا بهبود مستمر):
این هدف همزمان با ابتکار شرکتهای ژاپنی و مبنی بر بهبود مستمر فرآیندها آغاز شد. این امر به نوبه خود به تولید کم هزینهتر و با کیفیتتر محصولات منجر شد. با مطرح شدن شیوههای نوین مدیریت همانند TQM [3]، این دوره به اوج خود رسید. اما با افزایش تعداد شرکتهای حاضر در عصر رقابتی و گسترش فرهنگ حفظ و بهبود کیفیت محصول، دیگر این مزیت رقابتی برای شرکتهای پیشرو کارساز نبود و لزوم یافتن راههای جدیدی برای حفظ مزیت رقابتی احساس میشد.
2- 3- 2- 3 دوره انقلاب مشتری (بهبود مستمر تا سفارشسازی انبوه):
در این دوره با توجه به افزایش توقع مشتریان، تولیدکنندگان ملزم شدند محصولات خود را با هزینه کم، کیفیت بالا و تنوع زیاد تولید کنند. به معنای دیگر، تولیدکنندگان مجبور بودند توجه خود را از تولید صرف، به یافتن راههایی برای جلب رضایت و حفظ مشتریان سابق خود معطوف نمایند.
مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) به صورت روزافزون یک استراتژی اساسی برای شرکتها محسوب میشود و به آنها اجازه میدهد سودهایشان را از طریق روابط بلندمدتتر با مشتریان بهبود بخشند. (کولتمن و همکاران[4]، 2011: 251). در محیط رقابتی جاری که مشخصه آن چالشهای مالی و افزایش قابلیت رقابت بین شرکتهاست، شرکتها نیازمند اجرای استراتژیهای مدیریت ارتباط با مشتری به منظور توسعه و ایجاد استراتژیهای مشتریمدار مؤثرتر و کارآمدتر هستند.
[1] .Customer Relationship Management
[2]. Ford
[3]. Technical Quality Management
[4] .Koltman et al
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 14 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 408 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 75 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مدیریت دانش مشتری در سازمان
2- 2- 1 مقدمة مدیریت دانش:
مدیریت دانش سازمانی یکی از مهمترین عوامل موفقیت شرکتها در شرایط رقابتی و عصر اطلاعات است. اهمیت این موضوع به حدی است که امروزه شماری از سازمانها، دانش خود را اندازهگیری میکنند و به منزلة سرمایه فکری سازمان نیز شاخصی برای درجهبندی شرکتها در گزارشهای خود منعکس می کنند. (موسوی، 1384: 13). این سازمانها مدیریت دانش را به عنوان بخشی از راهبرد سازمان، ضروری میدانند (حسین زاده، 1385: 58). در بخش دوم از فصل دوم با توجه به اهمیت مدیریت دانش، ابتدا، تعاریفی از KM[1] (مدیریت دانش) بیان شده است سپس تاریخچهای از مدیریت دانش و سیر تطور آن عنوان گردیده است. در مرحلة بعدی سه مکتب اقتصادی، سازمانی و استراتژیک مدیریت دانش توضیح داده شده است. توضیحاتی در خصوص دو دیدگاه مدیریت دانش (دانش به عنوان سرمایه و ابزار) داده شده است. بعد از آن سه نسل مدیریت دانش (فناوری مدار، انسان مدار، و گذار از فناوری مدار به انسان مدار) مطرح شده است.
سپس 13 ویژگی مدیریت دانش (مدیریت دانش همراه با تکنولوژی اطلاعات، نظریه تغییر و عرضه مدیریت دانش) بیان گردیده است. بعد از آن چهار مرحله مدیریت دانش مطرح شده و مقایسهای بین مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع صورت پذیرفته است.
مطالبی در خصوص مزایای مدیریت دانش در زمینههایی چون (کارایی، صرفهجویی، فرصتهای جدید، تغییر و نوآوری و منابع انسانی) و در ادامه 8 مزیت مدیریت دانش از نظر دنهام گری بیان شده است.
اشارهای به کاربرد مدیریت دانش در تصمیمات راهبردی شده که منجر به درک عمیقتری از موقعیتهای تصمیمگیری میگردد. چالشهای KM عنوان شده و مهارتهای برطرف نمودن آن نیز مطرح گردیده است.
پس از آن 5 مانع دانش اعم از: عوامل انسانی، سازمانی، فرهنگی، سیاسی و تکنولوژیکی بیان شده است و در نهایت این بخش با توضیحاتی در خصوص 14 مدل از مهمترین مدلهای مدیریت دانش به پایان رسیده است.
2- 2- 2 مدیریت دانش چیست؟
رفتارهای سازمانی باید چنان هم راستا شوند که اطلاعات و دانش، ادغام شده و به افراد مناسب و در زمان مناسب برسد تا بتوانند با بهرهوری بیشتری عمل کنند. اول از همه، مدیریت دانش باید افراد را به اطلاعات، مرتبط کند و این ارتباط شامل فرآیندها و تشویقهایی است که برای افراد نیاز است اعتماد کنند و از اطلاعات موجود استفاده کنند بلکه تجارب و اطلاعاتشان را به پایگاه اطلاعاتی جهانی توزیع کنند. دوم اینکه آنها همه روزه در تحقق اهداف سازمان شریکند. افزایش بهبودی به تسریع در یادگیری، اتخاذ تصمیمات بهتر و سریعتر، افزایش کل توانایی برای توسعه، تقویت نوآوری و ایجاد انگیزه برای کارکنان منجر میشود. (انتظاری، 1385: 40).
2- 2- 3 تعریف مدیریت دانش:
هیچ تعریف مشخصی که به طور جهانی در مورد مدیریت دانش، مورد توافق باشد وجود ندارد و آن ناشی از وسعت اندازه تعریف دانش است. سختی ارائه تعریف مشخص از مدیریت دانش، موجب شده است تا صاحبنظران بر اساس تجارب و دیدگاههای مختلف، تعاریف گوناگونی را در این زمینه بیان کنند.
ابتدائیترین تعریف از مدیریت دانش عبارت است از: یافتن راهی جهت خلق، شناسایی، شکار و توزیع دانش سازمانی به افراد نیازمند (عبدالکریمی، 1382: 38).
مدیریت دانش عبارت است از تلفیقی از کسب و ذخیرهسازی دانش آشکار همراه با مدیریت سرمایههای فکری است (Dalker, 2005: 4).
مدیریت دانش فرآیند به کارگیری یک رویکرد نظامند برای کسب، ساختاردهی، مدیریت و توزیع دانش در سراسر یک سازمان به منظور انجام سریعتر کارها، استفاده مجدد از بهترین رویهها و کاهش دوباره کاری می باشد. مدیریت دانش عبارت است از برانگیختن افراد به تسهیم دانش خود با دیگران (فرائیالو، 1383: 679).
مرکز بهرهوری و کیفیت آمریکا (1996) مدیریت دانش را اینگونه تعریف میکند: مدیریت دانش، کسب دانش درست برای افراد مناسب در زمان صحیح و مکان مناسب است طوری که آنان بتوانند برای دستیابی به اهداف سازمان، مناسبترین استفاده را از دانش ببرند (زعفریان و دیگران، 1387: 77).
مدیریت دانش مجموعهای از رویهها، زیرساختها و ابزارهای فنی و مدیریتی که در جهت خلق، تسهیم و به کارگیری اطلاعات و دانش در درون و بیرون سازمان طراحی شده است. مدیریت دانش، یک استراتژی است که باید در یک سازمان ایجاد شود تا اطمینان حاصل گردد که دانش به افراد مناسب در زمان مناسب میرسد و آن افراد، آن دانش را تسهیم کرده و از اطلاعات برای اصلاح عملکرد سازمان استفاده میکنند (O"dell, Grayson, 1998: 54).
مدیریت دانش شامل فرآیندها و فناوریها برای جذب، تسهیم و به کارگیری دانش جمعی به منظور اتخاذ تصمیمات بهینه در زمان مناسب میباشد (امین و دیگران، 2001: 49).
مدیریت دانش فرآیندی است که به سازمانها در کشف انتخاب، سازماندهی، انتشار وانتقال اطلاعات مهم و تجارب ضروری، جهت فعالیتهایی از قبیل حل مسأله، یادگیری پویا، برنامهریزی راهبردی و تصمیمگیری کمک میکند (Gupta, Goringaraja, 2000: 17).
[1] . Knowledge Management
دسته بندی | آموزشی |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | zip |
حجم فایل | 68004 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 145 |
کتابی در رابطه با انواع سیستمهای حفاظتی منازل
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 19 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 121 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 55 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مسئولیت پذیری اجتماعی
امروزه سازمانها و کسب و کارها با چالش جدیدی روبرو شده اند؛ بطوریکه جهت بقا و موفقیتشان لازم است بین نظامهای اقتصادی و اجتماعی شان رابطه ایجاد کنند؛ عملکرد اجتماعی سازمان هم برآوردکننده ارزشهای اخلاقی و هم ارزشهای مالی سازمان است.عملکرد اجتماعی سازمانی امروزه موضوع مهمی برای خط مشی گزاران عمومی و مدیران و ذینفعان سازمانی شده است(مارس[1]، 2000). باربارا[2] در سال 1994 بیان میدارد که شاید عملکرد اجتماعی منجر به کسب منفعت در سازمان گردد، اما این یک دلیل محدود برای اعمال عملکرد اجتماعی سازمانی محسوب میگردد و دلیل وجود اعمال مذکور فراتر از اینهاست(باربارا و دیگران،1994). لازم است که یک مدیر بداند چه کاری از نظر اخلاقی واجتماعی درست است و بدون اینکه کار سازمانش را دچار مشکل کند آنرا انجام دهد(گایلا[3]، 1991). مدیران امروزی باید ابعاد اجتماعی و عمومی حرفۀ خود را شناخته و از آثار سازمان خود بر محیط اجتماعی آگاه باشند. مدیران باید از جزءنگری و شیفتگی صرف به اهداف سازمانی خود دست بردارند(الوانی، 1378).اندیشمندان زیادی تلاش کردند تا چارچوبهای نظری را جهت طراحی و ارزیابی نقش و اثرات سازمان در جامعه توسعه دهند اما یک عدم اجماع در معناشناختی، چارچوب ساختاری، گفتمان و همچنین ارزیابی در این خصوص دیده میشود که لازمست یک کانون و محوریتی جهت سامان به این تعدد معنایی، تعریف و شناسایی گردد. سازمان وجامعه هرکدام به سطح بالائی از مفاهیم ونظریات بنیادی دست یافته اند و زمان آن رسیده که با ایجاد تعامل میان این مقولات به اصول مسئولیت و پاسخگویی اجتماعی رسید. (جان[4]، 2006).
2-2-2- تعاریف مختلف پیرامون مسئولیت پذیری اجتماعی
مسئولیت اجتماعی به طور اعم، به مجموعه فعالیت هایی گفته می شود که صاحبان سرمایه و بنگاه های اقتصادی به صورت داوطلبانه، به عنوان یک عضو موثر و مفید در جامعه، انجام می دهند. عبارت مسئولیت اجتماعی شرکت از سال 1953 با کتاب " مسئولیت اجتماعی صاحبان کسب و کار" نوشته باون مطرح شد. مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت در این کتاب عبارت است از"کارکرد یک موسسه انتفاعی به شیوه ای که مدام انتظارات عمومی جامعه از کسب و کار را در زمینه اخلاقی، قانونی و تجاری برآورده کند یا از آن فراتر رود(ژوده[5] 2006).به عقیده فالت در حالت احساس مسئولیت، فرد خود را چنان وابسته به کل و محیط می پندارد که منافع خویش را در منافع و مصالح محیط و سازمان جستجو می کند.به نظر وی مسئولیت اجتماعی عبارت است از احساس مسئولیت نسبت به کل نه نسبت به جزء و قسمتی از کل(مشبکی 77).مسئولیت اجتماعی از تعهدات مدیریت است که علاوه بر حفظ و گسترش منافع سازمان در برابر رفاه عمومی جامعه انجام می گیرد(الوانی 77). با این وجود مسئولیت اجتماعی یک عمل فداکاری و ایثار صرف برای دیگران نیست، بلکه به خصوص در یک برنامه کاری بلند مدت، روشی برای سعادت مندی جامعه و شرکت ها است(فالت[6] 2007). علاوه بر این، فردریک[7] به صورت خلاصه معنی مسئولیت اجتماعی را به شکل سه ایده اصلی در نیمه سال 1950 بیان می کند:
1- ایده ی مدیران شرکت به عنوان اعضاء هیات امنا دولتی
2- ایده ی درخواست های متعادل کننده رقابتی در مورد منابع شرکت
3- قبول نوعدوستی به عنوان نشانه حمایت شرکت از اهداف خوب(فردریک،2006).
گریفن و بارنی[8] مسئولیت اجتماعی راچنین تعریف می کنند " مسئولیت اجتماعی، مجموعه وظایف و تعهداتی است که سازمان بایستی در جهت حفظ، مراقبت و کمک به جامعه ای که در آن فعالیت می کند، انجام دهد". فرنچ و ساورد[9] در سال 1998 نیز در کتاب مدیریت تحول در سازمان در خصوص مسئولیت اجتماعی می نویسند؛ مسئولیت اجتماعی وظیفه ای است بر عهده موسسات خصوصی، به این معنا که تاثیر سوء بر زندگی اجتماعی که در آن کار می کنند، نگذارند.میزان این وظیفه عموما مشتمل بر وظایفی چون: آلوده نکردن، تبعیض قائل نشدن در استخدام، نپرداختن به فعالیتهای غیر اخلاقی و مطلع نمودن مصرف کننده از کیفیت محصولات. همچنین وظیفه ای است مبتنی بر مشارکت مثبت در زندگی افراد جامعه. از طرف دیگر رونالد ای برت و گریفین نیز معتقدند:"اخلاق روی نحوه رفتار فرد در داخل سازمان توجه دارد ولی مسئولیت اجتماعی، روی نحوه برخورد سازمان با کارکنان، سهامداران، سرمایه گذاران، ارباب رجوع، اعتبار دهندگان و به طور کلی با ذینفعان سروکار دارد(فلمینگ[10]،2002). لازم به ذکر است که بین اخلاق مدیریت، پاسخگویی اجتماعی و تعهد اجتماعی با مسئولیت اجتماعی تفاوت وجود دارد. در این خصوص اندرسن در کتاب خود چنین می نویسد : هر دو اصطلاح اخلاق مدیریت و مسئولیت اجتماعی در رابطه با رعایت ارزشها و هنجارها و اصول اخلاقی جامعه و تامین هدفهای سازمان از سوی مدیران هستند؛ با این تفاوت که مسئولیت اجتماعی در ارتباط با مسائل کلان سازمان و اخلاق در ارتباط با رفتار فردی مدیران و کارکنان است(جعفری،1381).
[1] marc
[2] Barbara
[3] Ciulla
[4] . John
[5] Rhode
[6] Falck
[7] Frederick
[8] W.Griffin & B.Barney
[9] French & Saword
[10] Fleming
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 13 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 60 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 51 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تعریف مدیریت زنجیره تامین
از زنجیره تامین و مدیریت زنجیره تامین تعاریفی وجود دارد که در زیر به چند نمونه اشاره شده است:
زنجیره تامین زنجیرهای است که همه فعالیتهای مرتبط با جریان کالا و تبدیل مواد، از مرحله تهیه ماده اولیه تا مرحله تحویل کالای نهایی به مصرفکننده را شامل میشود . درباره جریان کالا دو جریان دیگر که یکی جریان اطلاعات و دیگری جریان منابع مالی و اعتبارات است نیز حضور دارد (لودن، 2002)[1]. مدیریت زنجیره تامین شامل همه فعالیتهای مدیریتی است که به ارضای نیازهای مشتریان، با حداقل کردن هزینهها برای همه شرکتهای درگیر در تولید و تحویل محصولات و خدمات به مشتریان کمک میکند. (چاندرا و فیشر، 2009)[2]. بر طبق نگرش زنجیره ارزش پورتر، زنجیره تامین شامل تمام فعالیتهای مورد نیاز برای ارائه یک محصول یا خدمت به مشتری نهایی میباشد (اصغرزاده، 1392). طبق این نظریه زنجیره تامین در یک تعریف ساده شامل تمام فعالیتهای مورد نیاز برای ارائه یک محصول به مشتری نهایی بوده و مدیریت زنجیره تامین در واقع مدیریت این فعالیتها در زنجیره تامین میباشد.
2-3-2. تاریخچه مدیریت تولید و زنجیره تامین
در ابتدا تولید محصولات صنعتی به شکل دستی و در کارگاههای مستقل انجام میگرفت و از آنجایی که استاندارد خاصی برای قطعات و محصولات وجود نداشت هر کارگاه محصولی منحصر به فرد تولید میکرد. حتی دو محصول مشابه نیز دقیقاً با یکدیگر یکسان نبودند. از آنجایی که هر محصولی حجم زیادی از زمان و فعالیت نیروی متخصص را به خود اختصاص میداده و بهای تمام شده بسیار بالا بود (متقی، 1388). در دهههای 1960 و 1970 میلادی بود که سازمانها برای افزایش توان رقابتی خود تلاش میکردند تا با استانداردسازی و بهبود فرآیندهای داخلی خود، محصولی با کیفیت بهتر و هزینه کمتر تولید کنند. در آن زمان تفکر غالب این بود که مهندسی و طراحی قوی و نیز عملیات تولید منسجم و هماهنگ، پیشنیاز دستیابی به خواسته های بازار و در نتیجه کسب سهم بازار بیشتری است، لذا سازمانها تمام تلاش خود را بر افزایش کارایی معطوف کردند و به تولید انبوه پرداختند (جمالی، 1391). در واقع متبکر این سیستمها هنری فورد[3] بوده است. این نوع سیستم تولید که مثالی از سیستمهای پیوسته است، محصول در حجم بالا تولید میشود و استانداردهای مشخص برای قطعات محصول وضع میگردد (متقی، 1388). در دهه 80 میلادی با افزایش تنوع در الگوهای مورد انتظار مشتریان، سازمانها به طور فزایندهای به افزایش انعطافپذیری در خطوط تولید و توسعهی محصولات جدید برای ارضای نیازهای مشتریان علاقه مند شدند و تولید منعطف را در پیش گرفتند (جمالی،1391). در اوایل دهه 90 میلادی، به همراه بهبود در فرآیندهای تولید و بهکارگیری الگوهای مهندسی مجدد، مدیران بسیاری از صنایع دریافتند که برای ادامه حضور در بازار تنها بهبود فرآیندهای داخلی و انعطافپذیری در تواناییهای شرکت کافی نیست، بلکه تامین کنندگان قطعات و مواد نیز باید موادی با بهترین کیفیت و کمترین هزینه تولید کنند و توزیعکنندگان محصولات نیز باید ارتباط نزدیکی با سیاستهای توسعه بازار تولیدکننده داشته باشند. (جمالی، 1391) که از اصطلاحاتی چون تولید بهنگام و تولید ناب استفاده میشود. در سیستمهای تولید ناب، تولید محصول بر اساس سلیقه مشتری و با دریافت سفارش انجام میشود، بنابراین پس از تکمیل محصول برای مشتری ارسال میگردد و نیاز به ذخیره سازی به میزان زیاد نیز کاهش مییابد. سازمانهایی که از تولید ناب استفاده میکنند با عرضهکنندگان مواد اولیه خود در قالب زنجیره تامین، روابط بلند مدت برقرار میکنند (متقی، 1388) با چنین نگرشی و با تعریف مدیریت زنجیره تامین به عنوان مجموعه اقداماتی که طی آن سعی میشود عرضهکنندگان خدمات و کالا، تولیدکنندگان، انبارها و فروشندگان طوری ادغام شوند که کالا به مقدار بهینه تولید شود و مقادیر بهینه به مکانهای مناسب و در اسرع وقت ارسال شود و انجام این مجموعه عملیات در حالی که رضایت مشتری حاصل میشود و هزینهها به حداقل میرسد، رویکردهای زنجیره تامین و مدیریت آن پا به عرصه وجود نهاد (جمالی، 1391) و امروزه سازمانهایی که بتوانند به سرعت محصولات را مطابق نیاز مشتریان تولید کنند، سازمانهای دارای سیستم تولید چابک به شمار میروند. از طرف دیگر با توسعه سریع فناوری اطلاعات در سال های اخیر و کاربرد وسیع آن در مدیریت زنجیره تامین، بسیاری از فعالیت های اساسی مدیریت زنجیره تامین با روشهای جدید در حال انجام است.
[1]- (Laudon & Laudon 2002)
[2]- (Chandra, V., & D. L. Fisher 2009)
[3]- Henry Ford
دسته بندی | مبانی و پیشینه نظری |
بازدید ها | 6 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 72 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش نمایش خلاق برای کودکان (فصل دوم)
در 60 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
نمایش خلاق :
نمایش خلاق یک روند عملی و گروهی کار با کودک است که در آن مربی با تشخیص تواناییها و نیازهای کودکان، با کمک خودشان، مفهومی را در قالب نمایش به صورت غیرمستقیم آموزش میدهد. یک تمرین برنامهریزی شده است برای یادگیری کودک و وسیلهای برای بیان آزادانهی ایدهها، احساسات و رفتارهای اوست.
راهی است برای آموزش هنر و آموزش، « و بچهها به واسطهی آن با تمام وجود اقدام به یادگیری تجربی ( عملی) میکنند؛ البته این نوع یادگیری مستلزم داشتن تفکری تخیلی و بیان خلاق است و بچهها از طریق حرکت و پانتومیم، بدیههگویی، نقشگذاری تجسم و ... ویژگیها و مشخصات انسانی را درک میکنند. خواه این نمایشنامه براساس واقعیت نوشته شده باشد، خواه براساس خیالپردازی محض. نمایش خلاق در واقع ادامهی نمایش خودانگیخته دوران کودکی است و تجارب کلاسی میتواند روی مرحلهای که قبلاً بیشتر با آن مأنوس بودهاند و از طریق آن زندگی و دنیای اطرافشان را میشناختهاند، پایهگذاری گردد» (محمودی، 1390: 24).
نمایش خلاق تجربهای سازمان یافته است که با دقت طراحی میشود و به اجرا در میآید. کودکان به وسیلهی نمایش خلاق، صحنه، رویداد، مشکل یا واقعهی برخاسته از ادبیات، کودکان را با هدایت آموزگار خلاق بازآفرینی میکنند، این فعالیت نمایشی به وسیلهی کودکان مورد بحث قرار میگیرد، همچنین به وسیلهی خود آنها طراحی و ارزشیابی میشود.
گرچه در اجرای نمایش خلاق کودکان در آن نقشآفرینی میکنند، کم و بیش از تکنیکهای نمایشی استفاده میشود، اما این فعالیت را نمیتوان به معنی سنتی آن « نمایش» خواند؛ « و ترکیبی است از تئاتر و تعلیم و تربیت. تواناییهای بالقوه انسان را به فعل درمیآورد و تفکر در آن هم شهودی و هم منطقی است. در آزمایشگاه نمایش خلاق آدمها بحران را میآزمایند، نگرشها و تواناییهای خود را محک میزنند، زندگی را در محیط امن تمرین میکنند و به طور فیالبداهه به آن عکسالعمل نشان میدهند» ( آقاعباسی، 1385: 28).
هستهی اصلی موفقیت آمیزترین تجربه های نمایش خلاق از میان کتابهای ادبیات کودکان به دست میآید. « قصههای قومی، حوادث یک داستان بلند کودکان یا یک داستان کوتاه و مانند اینها، همگی فرصتهایی را برای تجربه کردن این فعالیت خلاق به دست میدهد. کودکان داستان را براساس اعتقاد به نقشی که برای خود تصور کردهاند بازی میکنند. توجه اصلی آموزگار به مراحل بازی و ارزشهایی است که کودکان درگیر آن هستند. ارزش نمایش خلاق در مراحل بازی آن نهفته است» (چمبرز، 1392: 35).
البته لازم به ذکر است که در نمایش خلاق ساخت یک فصه یا نمایش در سطح حرفهای و مطلوب و هدف نیست، بلکه کیفیت مسیری که کودک به همراه مریب طی میکند و مشارکت او در تمام مراحل مورد نظر است. تأکید هم بر امکانات و تجهیزات صحنه نیست بلکه روند فعالیت مهمتر از نتیجه آن به شمار میآید.
در نمایش خلاق مشارکت کودکان لازم و ضروری است. آنها در مراحل مختلف فعالیت (بحث و گفت و گو، اجرای تمرینها، قصهسازی و نمایش دادن آن) در کنار مربی مشارکت مستقیم و غیرمستقیم دارند. ...
...
2-1-7- انواع بازی:
پتر هیوز (1392)، عسکریزاده (1390)، مهجور (1386) و خاکی و شعبانی (1379) انواع بازی را به این صورت شرح میدهد:
بازی سمبولیک[1]: این بازی کنترل، اکتشاف تدریجی و افزایش درک و فهم را برای کودکان به همراه دارد، بدون خطر است و خارج از حد درک و فهم کودکان نیست. برای مثال، استفاده از تکه چوب به عنوان نماد یک شخص، یا یک تکه ریسمان به عنوان نماد حلقۀ ازدواج.
بازی خشن، پرانرژی و پرجنب وجوش[2]: نوعی بازی که با زدن، قلقلک دادن، انعطافپذیری جسمانی و دنبال کردن همدیگر همراه است و برای کودکان شادی و نشاط زیادی دارد. برای مثال، جنگهای بازیگونه، کشتی گرفتن، درگیر و گلاویز شدن و دستوپنجه نرم کردن، تعقیب کردن همدیگر به قصد زدن همدیگر بدون این که آسیب جدی به همدیگر وارد کنند. این گونه تعقیب و گریزها معمولاً با شادی و شعف، خندیدن و لذّت بردن همراه است.
بازی نمایشی – اجتماعی[3]: نمایش رفتارهای شخصی، اجتماعی و خانوادگی و اجرای تجربیات نهفتۀ یک رفتار بین فردی. برای مثال رفتن به فروشگاه، غذا درست کردن، سر و صدا و جنگ و دعوا به پا کردن و بچهداری کردن.
بازی اجتماعی[4]: نوعی بازی که براساس قواعد و معیارهای تعهد و تعامل اجتماعی شکل میگیرد و میتواند الهام گرفته شده، اکتشافی و یا اصلاحی ( برای بهتر کردن) باشد. برای مثال، هر موقعیت تعاملی و اجتماعی که در بر گیرندۀ انتظاری از کودکان است که بایستی از آن اصول و قواعد اطاعت کنند، از قبیل بازیها، مهمانداری کردن، گفتگو و مکالمه، ساختن چیزها به همدیگر، عیادت از بیمار در بیمارستان.
بازی خلاقانه[5]: نوعی بازی که به کودکان اجازۀ خلق پاسخهای جدید و تغییر شکل دادن، ساختن و تبدیل کردن میدهد و با حدودی از شگفتی و غافلگیری همراه است. برای مثال ساختن موسیقی، و ابداع و نوآوری با استفاده از چندین وسیله و ابزار.
بازی ارتباطی ( گفت و شنودی)[6]: بازی که در آن از کلمات، حالت چهره و ایماء و اشاره و حرکات دست استفاده میشود. برای مثال، لطیفه و جوک تعریف کردن، نمایش لال بازی ( نمایشی که در آن به جای کلام از حرکات دست و صورت استفاده میشود)، اجرای نقش، مسخره کردن و دست انداختن، آواز خواندن، بحث و گفتگو و شعرخوانی.
بازی نمایشی[7]: در این بازی کودک رویدادهایی که در آن مستقیماً شرکت نداشته را به صورت نمایشی در میآورد. برای مثال، نمایش دادن یک برنامۀ تلویزیونی، یک رویداد رخ داده در خیابان، اجرای مراسمهای مذهبی و ملی و حتی مراسم خاکسپاری و تشیع جنازه. ...
[1].symbolic
[2].rough and Tumble
[3].socio - Dramatic
[4].social
[5].creative
[6].communication
[7].dramatic
...
دسته بندی | مبانی و پیشینه نظری |
بازدید ها | 6 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 198 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 56 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش مدیریت تعارض در سازمان
در 56 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
تعارض
اصطلاح تعارض از جمله مفاهیمی است که معانی مختلفی از آن مستفاد می شود. روانشناسان بیشتر به جنبه روانشناختی آن، یعنی تضادهای درونی و جامعه شناسان بیشتر به جنبه اجتماعی تعارض، یعنی تضادهای میان افراد و گروه ها پرداخته اند. در این میان پژوهشگران و نظریه پردازان علوم رفتاری و مدیریت، به اقتضای مباحث خود، هر دو بعد را مبنای مطالعات خود قرار داده اند ( ایزدی، 1379).
پوتنام و پل(1987) تعارض را اینگونه بیان کرده اند " افرادی که با یکدیگر ارتباط متقابل داشته و در زمینه اهداف اصلی، اهداف فرعی و ارزشها بین آنها اختلاف وجود دارد و افراد، دیگران را به عنوان مانعی بالقوه در جهت اهداف خود تلقی می کنند. در این تعریف به سه ویژگی تعارض یعنی تعامل افراد با یکدیگر، وابستگی متقابل و اهداف ناسازگار اشاره شده است.
تعارض فرایند مقاومت و مقابله است که بین گروه ها و افراد در سازمانها رخ می دهد. در واقع تعارض استفاده از قدرت در مشاجره و مقابله بر خلاف علائق را شامل می شود و زمان زیادی را برای پدیدار شدن، بیشتر از رویدادی که به طور آنی رخ می دهد و ناپدید میشود به خود اختصاص می دهد. این تعریف اشاره میکند که تعارض مشکلی است که مدیران باید قادر باشند آن را کنترل کنند ( وگنر و هالنبک، 2009).
کنتون و پن (2009) دو تعریف از تعارض ارائه داده اند که جنبه های مختلف آن را نشان می دهد.
تعارض عبارت است از رفتار عمدی و آگاهانه که به منظور جلوگیری و ممانعت از تحقق اهداف سایر افراد صورت می گیرد (مولینز، 1999).
والتون و مک کری که تا حدی بر روی این مشکل سازمانی کار کردهاند، تعارض را تعامل عمدی و آگاهانه دو یا چند واحد پیچیده اجتماعی که برای تعریف یا بازشناسی شرایط و به هم مرتبط بودن خود در تلاش و تقلا هستند تعریف کرده اند (ایزدی، 1379).
تعارض فرایندی است که وقتی یک شخص یا گروه، تفاوت ها و تضاد بین خودشان و افراد یا گروههای دیگر را درک می کنند آغاز می شود. این تفاوتها و تضادها ممکن است در مورد علاقه ها، منابع، باورها و ارزشها یا فعالیت هایی که برای آنها اهمیت دارد باشد (گلفند و دروا، 2008).
مارچ و سایمون (1958) تعارض را به عنوان شکست و ناکامی در مکانیزم های استاندارد تصمیمگیری به گونه ای که به واسطه آن فرد یا گروه، در انتخاب یک راه حل عملی جهت اقدام با مشکلاتی مواجه می شود، تعریف می کنند (رحیم، 2001).
تعارض نوعی رفتار است که ممکن است دو یا چند قسمت در تضاد یا ستیز باشند که خود از محرومیت از فعالیت-ها یا تاثیرگذاری اشخاص یا گروه ها بر یکدیگر ناشی می شود (لیترر، 1966؛ به نقل از رحیم، 2001).
مدیریت تعارض
مدیریت تعارض شیوه ای است که تعارضات سازمانی را به استخدام اهداف سازمانی در آورده و از جنبه های غیر کارای آن میکاهد و به جنبه های کارکردی آن میافزاید. مدیران باید این حقیقت را بپذیرند که تعارض جزء انکار ناپذیر زندگی است و مدیریت سازمانی چاره ای ندارد جز آنکه به استقبال آن برود و از تعارض برای افزایش اثربخشی سازمان بهره جوید.
مدیریت تعارض فرایند رفع و بر طرف کردن موانع ادراکی موجود، که بر سر راه رسیدن به توافق قرار گرفته اند تعریف شده است (گرین ها لف، 1989).
در سطح آرمانی مدیریت تعارض، یعنی " مدیریتی که بتواند در شرایطی که تعارض وجود دارد به بهترین شکل سازمان را اداره کند". بنابراین از این دیدگاه، مدیریت تعارض به معنی ترس، جلوگیری یا سرکوب تعارض نیست؛ بلکه برخورد درست و بهره گیری مناسب از آن در جهت تامین نیازها، ایجاد خلاقیت و شکوفایی استعداده است (میرکمالی، 1371).
حل تعارض ممکن است به خاتمه دادن، کاهش و حذف تعارض اشاره کند ولی مدیریت تعارض لزوماً به اجتناب، کاهش یا خاتمه دادن به تعارض اشاره نمی کند بلکه شامل طراحی استراتژی موثر برای کاهش عملکرد نامناسب تعارض و افزایش عملکرد سودمند و بناکننده تعارض و به عبارت دیگر افزایش دادن یادگیری و اثربخشی در سازمان میشود (رحیم، 2001).
مدیریت تعارض سعی میکند که برای رویارویی با وضع به وجود آمده کوشش به عمل آورد و تعارض را به عنوان یک نیروی خلاق در ایجاد تغییر مثبت به کار گیرد (نایلی، 1364). ...
...
2-7. انواع تعارض سازمانی
تعارض به عنوان یک رفتار سازمانی تابعی است از خصوصیات فردی و محیطی (در این جا، محیط به معنای اعم آن یعنی محیط فیزیکی و جغرافیایی، محیط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، محیط سازمانی و تمامی عوامل و محرکهای خارجی مورد نظر است). به عبارت دیگر، رفتارهای ناسازگارانه یا به علت اختلال و اشکال در درون فرد به وجود میآیند، یا ناشی از شرایط نامطلوب محیطی (از جمله سازمان) هستند و یا اینکه تاثیر متقابل این دو وجه (فرد و محیط) باعث بروز اینگونه رفتارهای نا خوشایند میشود. در تحلیل بعد فردی تعارض، تاثیر ویژگی های شخصیتی و مسائل درون فردی در ایجاد و تشدید کشمکش های فردی مورد بررسی قرار میگیرد و در تحلیل بعد سازمانی اثرات ساختار سازمانی و شیوههای مدیریت، ارتباطات، تغییر سازمانی و ... در بروز تعارض مورد توجه هستند ( ایزدی، 1379).
تعارض را میتوان به انواع زیر تقسیم کرد:
تعارض در سطح فردی میتواند شکلی از تعارض به نام تعارض درون فردی و یا شکلی دیگر به نام تعارض بین فردی را شامل شود. در مورد تعارض درون فردی، انتخاب یک هدف و انتخاب یک گزینه مقتضی برای به حداکثر رساندن این هدف، دیگر گزینهها را از میان بر میدارد (استرو، 2002).
این تعارض وقتی رخ میدهد که یک عضو باید کار و نقش مشخصی را که با تجربه، علاقه، اهداف، و ارزشهایش مطابقت ندارد اجرا کند (رحیم، 2002).
انواع تعارض درون فردی عبارتند از :
این نوع تعارض، به تعارض بین دو یا چند عضو سازمانی با سطح سلسله مراتبی مختلف یا واحد اشاره دارد. مطالعات روی تعارض بین سرپرست- زیردست به این نوع تعارض اشاره دارد (رحیم، 2001).
...
دسته بندی | مبانی و پیشینه نظری |
بازدید ها | 3 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 33 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 27 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش موسیقی درمانی
در 27 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
موسیقی:
لغت موسیقی از واژه های هند و اروپایی است. نوشتار آن (Musiqus) با لغت «ذهن» (Mind) هم ریشه است(لطفی، 1377، ص 104).در همه ی تمدن های کهن، موسیقی نه تنها یکی از شاخه های مهم علوم محسوب می شده، بلکه درباره ی جنبه متافیزیکی و ارتباط موسیقی با جسم و روح و روان انسان ها نیز نظرات شگفتی وجود داشته که بخش هایی از آنها حتی به صورت مکتوب به ما رسیده است. در کانون های اصلی تمدن های باستانی (هند و چین،بین النهرین،مصر و ایران) جلوه های متافیزیکی موسیقی و تاثیر گذاری روانی آن، مهمترین جنبه های موسیقی محسوب می شده است. این جنبه ها که در بیشتر موارد در هم تنیده شده اند و از آمیزش آنها تاثیرات غایی و نهایی مورد نطر گرفته می شده است، در دو بعد کلی قابل تفکیک اند: جنبه های عام تاثیر گذاری موسیقی که حاصل از آن بهجت و سرور معنوی انسانی است، جنبه های خاص تاثیر گذاری موسیقی که اختصاصا در حوزه های موسیقی درمانی قابل تبیین است(مرادی، 1389، به نقل از درویشی، 1379، ص 39و40). موسیقی شکلی از هنر است که احساس، ادراک، عاطفه و شناخت انسان را بدون نیاز به تکلم و زبان منتقل می کند و موسیقی درمانی به معنای استفاده از موسیقی و برنامه های تنظیم شده موسیقیایی برای توانبخشی تمامی بیماران (جسمی و روانی) است(اشمیت پرز، 1384).
3-2- موسیقی نیاز انسان :
موسیقی نیازی فیزیولوژیک، ذهنی، احساسی، اجتماعی و فرهنگی در زندگی انسان است و از طریق این نیاز ها ریشه گسترده در تار و پود زندگی بشر پیدا کرده است.موسیقی رابطه زیستی و فیزیولوژیک با مغز آدمی دارد.
ریتم، محرک بیولوژیک و ملودی مولد لذت، خوشی و خیال انگیزی است به این دلیل کوچک ترین کنش ریتمیک و نوای موزون روح و جسم را بر می انگیزد و تحریک می کند. از آغاز نوزادی بدون آن که آموزشی در کار باشد توجه به ریتم و ملودی وجود و مغز به هماهنگی، نظم و سازماندهی اصرار و گرایش دارد. بخش های مختلف مغز در تجزیه و تحلیل موسیقی مشارکت دارند. نیمکره چپ مغز با شنیدن موسیقی به تجزیه و تحلیل اصوات موسیقی می پردازد و نیکره راست هماهنگی و کل(گشتالت) صدا و عواطف آن را درک می کند(زاده محمدی، 1380، به نقل از گینز و برادشو، 1977). به بیانی دیگر نیمکره راست مغز در دریافت کلی پیام های موسیقایی, ترکیب فضایی روابط و درک وحدت موسیقی موثر است. شایان ذکر است کشش های قسمت راست مغز توسط سیستم لیمبیک(مرکز عواطف) توسعه می یابد. و نیمکره راست را در خواندن بدون کلام، درک الگوی کلی، رنگ آمیزی، بلندی صدا، ساختار هارمونی صداها و جنبه غیر کلامی آن موثر می داند.از سوی دیگر موسیقی با عناصر ذهنی مانند تخیل، حافظه، تداعی، الهام و... در آمیخته که در نتیجه از آن مقوله ای شناختی به وجود آورده است.اما بیش از هر چیزی موسیقی نیاز عاطفی و احساسی است.موسیقی سیستم عواطف (لیمبیک) مغز را به سرعت تحریک می کند و به تحریک احساسی و فرافکنی حالت های درونی و هم حسی منجر می شود و در بسیاری از مواقع زندگی، که کلام و بیان پاسخگو نیست، می تواند موجب همدردی و هم حسی شود و از همه مهم تر احساس ها را وسعت بخشد. همچنین موسیقی نیازی اجتماعی است و همبستگی در ذات مطبوع آن وجود دارد هر جا موسیقی جاری است گروهی در کنار و گرد هم جمعند زیرا موسیقی به راحتی می تواند احساس ها و بیان مشترکی را در جمع به وجود آورد و نیروی عمومی را برانگیزد موسیقی نیروی همدلی است به همین خاطر قدرت وحدت و پیوستگی دارد و از آن می توان در تفاهم اجتماعی و سلیقه ملی بهره جست و محبت و همدلی را در جامعه تقویت کرد. در مقیاس و دیدی وسیع تر موسیقی طنین وحدت عالم است(زاده محمدی، 1380). ...
...
دسته بندی | مبانی و پیشینه نظری |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش بهداشت و سلامت روانی
در 37 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
سلامت روان و تعریف آن
پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روانی لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژهی« بهداشت روانی»و«سلامت روانی»و « بهزیستی روانی[1]»گرچه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می روند(هرشن سن و پاور[2] 1988،ترجمه منشی طوسی،1374).
کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب»( میلانی فر،1376).
بهداشت روانی یک زمینه تخصصیدر محدوده ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیریاز ابتلاء به بیماریهای روانی،کنترل عوامل موثر در بروز بیماریهای روانی، تشخیص زود رس بیماری های روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیشآمدهای زندگی (میلانی فر،1376).
سلامت روانی را می توان براساس تعریف کلی و وسیع تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده ای تغییر یافته است. عمر طولانی تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماریهای مهلک با کشف آنتی بیوتیکها و پیشرفتهای علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی،عقلانی،اجتماعی،شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر می گیرد و بر آنها تاثیر می گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می کند که فرد با خود وسبک زندگی اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور براین است که فرد باید بر زندگی اش کنترل داشته باشد وفقط در چنین حالتی است که می توان آن قسمت هایی را که در بارهی خود یا زندگیاش مساله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی،1374 ).
یهودا ( 1959، به نقل از منشی طوسی،1374 ) مواردی را برای تعریف سلامت روانی ارائه کرد:
الف)نگرش مثبت به خود ب) میزان رشد، تحول و خودشکوفایی
ج) عملکرد روانی یکپارچه د) خود مختاری یا استقلال شخصی
ه) درک صحیح از واقعیت و) تسلط بر محیط
دیگران نیز موارد دیگری را ارائه دادند ولی از نظر اسمیت[3] ( 1961، به نقل از منشی طوسی، 1374 ) همه ی این موارد، مفاهیم اصلی یکسان را در برداشتند. بنابراین وی پیشنهاد کرد به جای شمردن اینگونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت روانی بر اساس اصول زیر انتخاب شود:
الف) نشان دادن ارزش های مثبت بشریب) داشتن قابلیت اندازه گیری و تشخیص
ج) داشتن ارتباط با نظریه های شخصیتد) مرتبط بودن با بافت های اجتماعی که برای آن تعریف و مشخص شده اند.
به این ترتیب، متخصصان بعدی کارشان را روی مفاهیمی کلی از قبیل بهنجار بودن یا بهزیستی متمرکز کردند. امروزه مفهوم مقابله[4] به منزله ملاک سلامت روانی به نوشته های رشته های تخصصی گوناگون بهداشت روانی راه یافته است(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی، 1374). بعضی از محققان معتقدند سلامت روانی حالتی از بهزیستی و وجود این احساس در فرد است که می تواند با جامعه کنار بیاید. سلامت روانی به معنای احساس رضایت، روان سالمتر و تطابق اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه است(کاپلان و سادوک، 1999، ترجمه پور افکاری ،1376). ...
...
[1]Well- being
[2]Hershenson&Power
[3]Smith
[4]Coping
...
2-4- اصول بهداشت روانی:
چنانکه قبلا ذکر شد، هدف اصلی بهداشت روانی پیشگیری است واین منظور به وسیله ایجاد محیط فردی واجتماعی مناسب حاصل می گردد. بنابراین برای هر فرد لازم است که با اصول بهداشت روانی آشنایی داشته باشد.
الف) احترام به شخصیت خود و دیگران: یکی از شرایط اصولی بهداشت روانی احترام به شخص خود است و اینکه فرد خود را دوست بدارد و به عکس، یکی از علایم بارز غیر عادی بودن، تنفر از خویش است. اصول بهداشت روانی مبتنی بر تقویت افراد است، نه تخریب شخصیت آنها، بر اساس این اصول باید نسبت به دیگران اغماض و بردباری داشت و به عوض تنبیه، تشویق را پیش بینی کرد و خلاصه اینکه، برای شخصیت افراد احترام قائل شد.
ب) شناخت محدودیت های خود و دیگران: یکی از اصول مهم بهداشت روانی، روبرو شدن مستقیم با واقعیت زندگی است. برای رسیدن به این مقصود، نه تنها لازم است که عوامل خارجی را شناخته و بپذیریم، بلکه ضروری است تا شخصیت خود را آن طور که واقعا هست قبول نمائیم. کشمکش و خصومت با واقعیت اغلب سبب بروز اختلال روانی می گردد. شخص سالم در عین حالی که از خصوصیات مثبت و بر جسته ی خود استفاده می کند، به محدودیت ها و نواقص خود نیز آشنایی دارد. البته باید خاطر نشان کرد که اگر چه خودشناسی کاری دشوار است، ولی شناختن دیگران دشوارتر است، زیرا افراد بشر از خیلی جهات با یکدیگر متفاوتند.
ج)پی بردن به علل رفتار: در هر عملی باید اصل علت و معلول حکمفرما باشد زیرا که از نظر علم،هیچ پدیدهای خود به خود به وجود نمی آید. از نظر علمای روان شناسی، رفتار خوب و بد وجود ندارد، بلکه هر رفتاری عللی دارد و اگر رفتاری برای فرد و جامعه مضر باشد، باید مانند برطرف کردن مرضی جسمی، سعی بر درمان آن نمود، بنابراین اولین قدم برای از بین بردن اختلال رفتار، یافتن دلیل آن است.
د) درک اینکه رفتار، تابع تمامیت فرد است: رفتار بشر تمامیت وجود اوست. بدین معنی که هر انسانی بر اثر ارتباط خصوصیات روانی و جسمی خود دست به انجام عمل می زند. هیچ رفتاری جداگانه و در خلاء انجام نمی گیرد و هیچ عملی مستقل از سایر اعمال و خصوصیات موجود بروز نمی کند. مثلا ناراحتی های جسمانی، اختلالات روانی را باعث می شود و بالعکس، نارسائی های روانی سبب بروز علایم جسمانی خواهد شد. ...
...
دسته بندی | مبانی و پیشینه نظری |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 40 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش هوش هیجانی در مدیریت رفتار سازمانی
در 32 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
استنبرگ[1] و کافمن[2] (1998) در مقاله ای با عنوان تواناییهای انسان[3] در خصوص مطالعه هوش اظهار میکنند :
« عجیب این است که توافق در مورد جوابها بیش از توافق درباره این است که واقعا جوابها به چه پاسخ میدهند. مثلا بحثی نیست که در آزمونهای متعارف هوش، نمره متوسط اعضاء گروههای خاص نژادی و قومی متفاوت است. اما این تفاوت چه چیزی را نشان میدهد؟ به چه سوالی جواب میدهد؟ به این سوال که آیا بین گروهها تفاوت هوش وجود دارد ؟ آیا آزمونها برای اعضای گروههای مختلف سوگیری دارند؟ آیا گروههای مختلف فرصتهای متفاوت آموزشی داشتهاند؟ یا اینکه آیا گروههای مختلف در یک زیر مجموعه محدود، مهارتهایی که تشکیل دهنده بخش کوچکی از هوش هستند تفاوت دارند ؟ یا شاید سوالهای دیگر؟برای فهم تواناییها و هوش انسان، باید پرسشها را هم به اندازه پاسخها در نظر گرفت».
با توجه به اظهارات اشترنبرگ، هوش هیجانی از جمله مفاهیمی است که در راستای همین نگرانیها و محدود سازیها متولد شده است. لذا پیش از رسیدن به لحظه و شرایط پدیدآیی این مفهوم لازم است مختصری درباره هوش بیان شود.
از زمان پیدایش آزمون هوشی بینه ـ سیمون[4] در سال 1905 به منظور متمایز کردن کودکان عقب مانده ذهنی از کودکان عادی، مفهوم هوش به عنوان عمده ترین مشخصه متمایز کننده افراد عادی و عقب مانده و پیش بینی پیشرفت تحصیلی افراد مطرح شد. از این نظر هوش در مقابل هیجان قرار گرفت. روان شناسانی که هوش را مطالعه کرده اند، تفکر منطقی را در مقابل تجارب هیجانی قرار دادند(وودورث[5]، 1920، به نقل از سالوی و مایر، 1990). تعریف هوش در دورههای متعدد تغییرات زیادی را از سر گذرانیده است، برای مثال دکارت(به نقل از سالوی و مایر، 1990)هوش را توانایی قضاوت درست از غلط میدانست.امروزه تعاریف هوش دقیق تر و منسجم تر شده است ؛ شاید یکی از تعاریف نسبتا کامل تعریف وکسلر[6] است که هوش را ظرفیت کلی افراد برای عمل به صورت هدفدار، تفکر عاقلانه و بررسی موثر محیط میداند(به نقل از سالوی و مایر، 1990). وکسلر بین تواناییهای عقلی و رفتار هوشمندانه یا هوش عمومی تمایز قایل شد.او بر خلاف نظریه پردازان قبلی هوش، تاکید کرد که هوش عمومی همان تواناییهای عقلی نیست، بلکه اندازهگیری آن باید کل شخصیت یک فرد را مدنظر قرار داد.
البته استفاده وکسلراز مفهوم شخصیت با آن چیزی که امروزه روان شناسان شخصیت به کار میبرند،متفاوت بود.وکسلر این واژه را برای یک مفهوم کلی که شامل تواناییهای شناختی، رگههای شخصیتی،رفتارهای هیجانی و نگرشها میباشد، به کار برده است (لردنگلو، 2008).
وکسلر (1975، به نقل از کافمن، 2000) به عوامل عیر اخلاقی که رفتارهای هوشمندانه یک فرد را تسهیل میکنند، همچون، پشتکار، کنجکاوی، علاقه، انگیزه و وظیفه شناسی و یا موجب بازداری آنها میشوند همچون اضطراب، ناامنی و تحریک پذیری توجه نمود و سعی کرد که این عوامل را در مفهوم هوش عمومی خود بگنجاند. بنابراین وکسلر نیز به نقص آزمونهای هوشی قبلی در نادیده گرفتن عوامل هیجانی و انگیزیشی در برآورد هوش پی برد و بین تواناییهای عقلی و عملکرد عاقلانه تمایز قائل شد.
وکسلر (1975، به نقل از کافمن، 2000) بدون استفاده از وازه هوش هیجانی سعی کرد جنبههایی تواناییهایی را که امروزه جزئی از مفهوم هوش هیجانی میدانید در آزمون خود بگنجاند و آن را هوش عمومی بنامد. او چس از طراحی آزمون خود بر این اساس، در تحلیل عوامل متوجه شد که آزمون فقط 60 درصد از واریانس نهایی را پوشش میدهد. او 40 درصد باقی مانده را به عوامل تاثیر گذار غیر عقلانی هوش نسبت داد و تلاش 30 ساله اش برای یافتن این عوامل بی نتیجه ماند. ....
....
1.Sternberg
2.Kaufman
3. Human abilities
1. Binet -Simon
2. Wood worth
3. Wechsler
....
در پاسخ به این سوال که علت نارضایتی شغلی چیست، یکی از پاسخها برخود شخص متمرز است. در راستای تاثیر شخص بر نارضایتی شغلی، از جمله مولفههایی که مورد بررسی قرار گرفته هوش هیجانی است (کاروسو و ولف[1]، 2001).
آموزشهای مبتنی بر هوش هیجانی در حوزه سازمان اخیرا جایگاه ویژه ای یافته اند و البته این آموزشها در حوزه مدیران برجسته تر میباشند (قربانی، 1384).
به نظر میرسد نقش هوش هیجانی در محیط کار، نقش مهمی باشد. با این وجود هنوز این حوزه چالشهای فراوانی پیش رو دارد. نخست اینکه رویکرد واحدی در این خصوص وجود ندارد. دوم اینکه این احتمال وجود دارد که رابطه بین هوش هیجانی و میزان بازدهی در محیط کار، پیچیدهتر از آن چیزی باشد که تا به حال تصور میشود (همان منبع).
هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارتهای گوناگون ساخته شده است که بیشتر آنها را میتوان از طریق آموزش و یادگیری در دیگران ایجاد نمود و یا پرورش داد (مایر و سالوی، 1997). بنابراین شگفتی آور نخواهد بود اگر ادعا کنیم که میتوان سازماها را به عنوان یکی از مراکز و پایگاههای پرورش هوش هیجانی در نظر گرفت. گلمن (1995) معتقد است سازمانها مکانهای اجتماعی هستند که قادرند نقصها و کاستیهای کارمندان ن را در حوزه هیجان ها، رقابتها و تعاملهای اجتماعی اصلاح و ترمیم نمایند. یادگیری مهارتهای هیجانی از خانه شروع میشود و افراد با یک مجموعه تواناییی و قدرت وارد مکانهای بزرگتر میشوند. از همین رو سازمانها با چالشهایی در مورد آموزش و اصلاح مهارتهای هیجانی روبرو میباشند. ...
...
1. wolf
...
دسته بندی | مبانی و پیشینه نظری |
بازدید ها | 11 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 185 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 81 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش سازمان یادگیرنده
در 81 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
مفهوم سازمان یادگیرنده
طی دهه اخیر و همزمان با موج عظیم تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی،سازمانها نیز دستخوش دگرگونیهای ساختاری و بنیادی فراوانی شدهاند. با وجود این، وجهه مشترک تمامی این دگرگونیها، رشد روزافزون علم و دانش است(قهرمانی،1380).در واقع سرعت و دانش، لازمههای موفقیت در زندگی امروز به شمار می آیند. از همین رو سازمان های یادگیرنده با تلفیق این موارد توان رقابتی شکست ناپذیری برای خود فراهم میآورند. البته سرعت بیشتر به معنای شتاب زدگی نیست. یادگیری سریعتر مستلزم تمهید راههاییادگیری سادهتر وکارآمدتر و بهرهگیری بهتر از فرصتهاست. یادگیری سریعتر حتی ممکن استدر مواردی به دلیل توجه به امری مهمتر، متضمن فرایندی کندتر ولی توأم با تفکر بیشتر باشد. گرچه همه سازمانها میآموزند، ولی محور فعالیتهای تمامی آنها یادگیری نیست (فیضی وقطریفی،1389).
تحولات گسترده در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی و تکنولوژیکی محیط که در جدول( 2-1) نشان داده شده است، منجر شده تا سازمانها به منظور بقا و ادامه حیات، میزان یادگیری سازمانیشان مساوی و یا بزرگ تر از شرایط محیطی باشد. به عبارت دیگر اگر سازمانها نتوانند به اندازه تحولات محیطی یا بیشتر از آن در خودشان ایجاد تغییر و یادگیری نمایند، بیشک محکوم به فنا خواهند بود (رسته مقدم و عباس پور،1390).
...
2-1-3- تعاریف سازمان یادگیرنده
سنگه در کتاب خود، سازمان یادگیرنده را چنین تعریف میکند: «سازمانهای یادگیرنده، سازمانهایی هستند که در آن افراد به طور مستمر در حال توسعه ظرفیت خود جهت تحصیل نتایجى هستند که به واقع طالب آنند، جایى که الگوهاى تازه فکرکردن پرورش مییابد، محلى که خواستهها و تمایلات گروهى تحقق مى یابدو بالأخره مجموعه اى که در آن افراد پیوسته میآموزند که چگونه با یکدیگر بیاموزند»(عنایتی، ۱۳۸۷).
طبق تعریف ویک و لئون(1995)سازمان یادگیرندهسازمانی است که از طریق خلق و بهبود سریع قابلیتهای مورد نیاز جهت دستیابی به موفقیتهای آینده، به طور مستمر توسعه می یابد(ستاری و همکاران ،1390). در تعریف دیگری سازمانیادگیرنده سازمانی است که نه تنها از انگیزههای اعضای سازمان برای یادگیری و خلاقیت حمایت میکند، بلکه راهها و روشهایی را نیز برای تقویت، مناسبسازی و انتقالیادگیری و خلاقیت میان اعضای سازمان و در کل سازمان ترویج میدهد(ایران زاده و امینی،1391).به زعم قربانی زاده (1388)سازمان یادگیرنده، سازمانی است که بر نقاطی چون افزایش فرصت و ظرفیت یادگیری در سراسر سازمان، تحولگرایی، تطبیق سریع با تغییرات محیطی، استفاده از قدرت خلاقیت و تقویت و توسعه دانش و بینش کارکنان تأکید دارد (جمالزاده و همکاران ،1390). به عقیده مویلانن[1] (2005) سازمان یادگیرنده سازمانی است که با بهرهگیری از یادگیری به عنوان مؤلفهای حیاتی و به شکلی آگاهانه مدیریت میشود و شامل ارزشها، چشم اندازها و هدفها و اقدامات روزمره است(لگزیان و ملکزاده،1389). ...
...
[1]-Moilanen
...
2-1-4- رویکردهای سازمان یادگیرنده
یانگ و همکارانش در مطالعه خود، رویکردهای مختلفی که در تعریف سازمان یادگیرنده وجود دارد را به صورت زیر طبقهبندی و نقد نمودهاند:
2-1-4-1- رویکرد تفکر سیستمی: رویکردی که تفکر سیستماتیک و نظاممند را اساس و بنیانسازمان یادگیرنده میداند(تقی زاده،سلطانی،1389).سنگه (۱۹۹۰) سازمان یادگیرنده را به عنوان سازمانی تعریف نموده که نه تنها دارای ظرفیت انطباقی است بلکه میتواند آیندههای جانشین را ایجاد و خلق نماید. او پنج اصل را برای سازمان یادگیرنده تعیین نمود و معتقدبودکه این پنج اصل برای ایجاد سازمانهای یادگیرنده ضروری است: آرمان مشترک ، مدلهای ذهنی ،تسلط شخصی ،تفکر سیستمی و کار تیمی.اگرچه ایناصول میتوانند دستورالعملهای ارزشمندی در جهت موفقیت سازمان یادگیرنده باشند ولی خصوصیات قابلمشاهده چنین سازمانهایی به روشنی در این دیدگاه مشخص نشده است(هویدا و همکاران،1385).
2-1-4-2- رویکرد یادگیری: رویکردی که یادگیری و فرایند آموختن و کسب تجربه را محور سازمان یادگیرنده میداند(تقی زاده و سلطانی،1389).پدلر، بارگوین و بویدل (۱۹۹۱) سازمان یادگیرنده را به عنوان سازمانی تعریف نمودهاند که یادگیری را برای همه اعضای خود تسهیل نموده و به گونهای مستمر خود را در جهت دستیابی به اهداف استراتژیک متحول میسازد. این رویکرد به جنبههای جامعی از یادگیری در همه سطوح سازمانی توجه مینماید ولی در ارائه یک چارچوب مفهومی در تهیه یک ابزار پژوهشی ناتوان است( هویدا و همکاران،1385).
2-1-4-3- رویکرد استراتژیک: رویکردی که توجه و درک راهبردهای درونی ضروری جهت دست یافتن به قابلیت و توانایی یادگیری را نقطه عطف سازمان یادگیرنده میداند(تقی زاده و سلطانی،1389).در این رویکردیک سازمان یادگیرنده نیازمند درک انگیزهها و محرکهای درونی استراتژیکای است که برای ایجاد ظرفیت یادگیری ضروری است. این رویکرد در تعریف گاروین(1993) وجود دارد. به نظر گاه سازمان (1998) یادگیرنده پنج مبنای استراتژیکای دارد: شفافیت آرمان، توانمندی رهبری، فرهنگی که آزمایشگری را تشویق کند، توانایی انتقال دانش در سازمان و کاری تیمی. این مبانی میتواند به عنوان دستورالعملهای عملی برای اعمال مدیریتی مفید بوده و به مدیران و مشاوران سازمانی کمک نماید(هویدا و همکاران،1385).
2-1-4-4- رویکرد ترکیبی: واتکینز و مارسیک (۱۹۹۳ و ۱۹۹۶) یک مدل ترکیبی از سازمان یادگیرنده را ارائه نمودند، به نظر آنها سازمان یادگیرنده سازمانی است که با یادگیری مستمر، بهبود مستمر و ظرفیت برای تغییر خود، شناخته میشود. در این رویکرد دو رکن اصلی سازمان یعنی افراد و ساختار ترکیبشدهاند، این دو رکن به عنوان ارکان متعامل تغییر و توسعهسازمانی نگریسته شدهاند. واتکینز و مارسیک در این مدل هفت شاخص سازمان یادگیرنده را در سطوح فردی، تیمی و سازمانی معین نمودهاند:یادگیری مستمر، کاوش و گفتگو، یادگیری تیمی، توانمندسازی، سیستم ریشهدار، پیوند سیستمی و رهبری استراتژیک (هویدا و همکاران،1385). ...
...